اغلب در این مواقع گروهی از رسانههای مدعی دلسوزی نیز با مخالفتهای بیجا، آب به آسیاب گیشه این دست از فیلمها میریزند. گاهی هم جمعی از رسانههای همسو به این نتیجه میرسند که فلان فیلم متعهد است و باید دیده شود و ... بعد از کوچکترین اتفاق و از هر حاشیهای که مربوط به آن باشد، یک خبر پرغوغا میسازند و یک جور دیگر مردم را به سالنهای سینما میفرستند.
البته ناگفته نماند فیلمهایی نیز هستند که به هر دلیل خودشان اقبال رسانهای مییابند.
بدان معنا که نخست اقبال مردمی مییابند و بعد رسانهها ناچار از پرداختن به آنها میشوند. اما در این میان فیلمهایی نیز هستند که شاید در کوران رقابتها در هیچ کدام از آن دو دستهای که ذکر شد، طبقهبندی نشوند. همین روزها و در غربت تمام، فیلمی بر پرده سینماهای کشور نشست با عنوان «خانهای کنار ابرها». فیلمی نجیب که سازندگان آن نه سفارش گیرنده فلان سازمان و بهمان مرکز بودند و نه با ادعای فیلم فاخر بودجه مراکز سینمایی را صرف کارشان کرده بودند. یک جمعی از بروبچههای باورمند به برخی آمال و آرمانها گردهم جمع شده و خودشان با سرمایههای اندکشان هزینه ساخت اثری سینمایی را فراهم کردهاند که دست بر قضا کار خیلی خوبی هم از آب درآمده است. اما معلوم نیست چرا با آنکه این فیلم تمام مشخصات یک اثر قابل قبول سینمایی را از یکسو دارد و از سوی دیگر بسیار ارزشمدار و با فیلمنامهای تحسین برانگیز ساخته شده، اما رسانهای مدعی همین ارزشها، آنچنان که باید و شاید وقعی به آن ننهادند.
من در سینمای داستانی خود را منتقد و کارشناس ارزیابی نمیدانم، اما آن قدر که از این هنر میفهمم، خانهای کنار ابرها را اثری مغتنم یافتم. بله، من شاید منتقد سینما نباشم، اما از بازیهای رسانهای خیلی خوب سردر میآورم. اینکه آن قدر از یک فیلم خبرسازی شود که دیگر مخاطب احساس آزار کند و فیلمی دیگر با همان حال و هوا نادیده گرفته شود را در ویترین خبرگزاریهای همسو، خیلی خوب دنبال میکنم و نسبت به علت آن کنجکاو میشوم.
هر چه هست بیایید هنرمندانی را که با دستمایه زندگیشان، به هر حال کار مراکز و نهادهای فرهنگی و وظیفه سازمانهای عریض و طویلی را در این حوزه انجام میدهند قدر بدانیم و دستکم در رسانههایمان آنها را تنها نگذاریم. انشاءا...
نظر شما